English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (7076 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
chance U فرصت بل گرفتن
chanced U فرصت بل گرفتن
chances U فرصت بل گرفتن
chancing U فرصت بل گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to take time by the forelock U فرصت راغنیمت شمردن فرصت
exploiting U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits U از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
char U فرصت
charring U فرصت
chars U فرصت
deliberate attack U تک با فرصت
season U فرصت
space U فرصت
seasoned U فرصت
occasion U فرصت
seasons U فرصت
occasions U فرصت
occasioned U فرصت
occasioning U فرصت
deliberation U فرصت
chare U فرصت
spaces U فرصت
deliberating U با فرصت
deliberates U با فرصت
breather U فرصت
deliberate U با فرصت
times U فرصت
opportunities U فرصت
deliberated U با فرصت
opportunity U فرصت
at one's leisure U سر فرصت
deliberations U فرصت
breathers U فرصت
timed U فرصت
oportunity U فرصت
time U فرصت
opportunity cost U هزینه فرصت
deliberate breaching U نفوذ با فرصت
head start U فرصت برتری
deliberate defense U پدافند با فرصت
vantage U تفوق فرصت
tidewaiter U مترصد فرصت
tidewaiter U درانتظار فرصت
market opportunity U فرصت بازار
head starts U فرصت برتری
last-ditch U آخرین فرصت
time U فرصت مجال
make time U فرصت کردن
chance U فرصت مجال
time U فرصت موقع
chanced U فرصت مجال
timed U فرصت مجال
chancing U فرصت مجال
timed U فرصت موقع
times U فرصت مجال
opportunism U فرصت طلبی
chances U فرصت مجال
times U فرصت موقع
at leisure U فرصت دار
leisure U فرصت مجال
betimes U در اولین فرصت
breathing gap U فرصت سر خاراندن
occasioning U فرصت مناسب
opportunist U فرصت طلب
foot in the door <idiom> U گشایش یا فرصت
occasioned U فرصت مناسب
get a break <idiom> U فرصت داشتن
occasion U فرصت مناسب
to wait one's leisure U پی فرصت گشتن
occasions U فرصت مناسب
gain opportunity U اغتنام فرصت کردن
lurk U درانتظار فرصت بودن
gain opportunity U فرصت را مغتنم شمردن
lurked U درانتظار فرصت بودن
To seize an opportunity . U فرصت را غنیمت شمردن
on the first occasion U در نخستین وهله یا فرصت
he seized upon the chance U فرصت راغنیمت شمرد
to seize the opportunity U فرصت را غنیمت شمردن
to cathan an opportunity U فرصت راغنیمت شمردن
miss the boat <idiom> U ازدست دادن فرصت
Go while the going is good . U تا فرصت با قی است برو
at your earliest convenience U در اولین فرصت مناسب
lurks U درانتظار فرصت بودن
snapat the chance U فرصت را در اغوش بگیر
watch one's time U مراقب فرصت بودن
To take advantage of an opportunity. U از فرصت استفاده کردن
miss out on <idiom> U ازدست دادن فرصت
I'm up to my ears <idiom> U فرصت سر خاراندن ندارم
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
deliberate crossing U عبور با فرصت از رودخانه
to miss the buy U فرصت را ازدست دادن
deadline U سررسید اخرین فرصت
lurking U درانتظار فرصت بودن
deadlines U سررسید اخرین فرصت
opportunity to invest U فرصت سرمایه گذاری
lose ground U فرصت خود را ازدست دادن
extra U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
extra- U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
underdog U فرصت برد به حریف ندادن
extras U کسب امتیاز در هر فرصت بادویدن
underdogs U فرصت برد به حریف ندادن
opportunity cost U هزینه فرصت از دست رفته
Do not let this opportunity slip.Do not lose ( pass up ) this opportunity . U این فرصت را از دست ندهید
He is an opportunist. U آدم فرصت طلبی است
temporizer U فرصت طلب ومسامحه کار
To seize the opportunity . To take time by the forelock . He is an opportunist. U فرصت را غنیمن ( مغتنم ) شمردن
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
bide one's time <idiom> U صبورانه منتظر فرصت بودن
To make ( find , get ) an opportunity . U فرصت ( فرصتی ) بدست آوردن
shots U فرصت ضربت توپ بازی
shot U فرصت ضربت توپ بازی
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. U اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
deliberate breaching U نفوذ با فرصت در میدان مین
hand U تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
deliberate breaching U پاک کردن با فرصت میدان مین
handing U تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
deliberating U عملیات با فرصت پیش بینی شده
Before it is too late . while one has the chance . U اگر فرصت با قی است ( از دست نرفته )
to play one's card well U از فرصت خود استفاده کامل کردن
chancing U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
chance U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
This is my last chance . U این برایم آخرین فرصت است
slow fire U یک دقیقه فرصت برای تیراندازی به هر نفر
chanced U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
I dont have time to go to the movies . U فرصت نمی کنم به سینما بروم
deliberates U عملیات با فرصت پیش بینی شده
leisure hours U ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
deliberate U عملیات با فرصت پیش بینی شده
to give one his revenge U فرصت جبران یا تلافی بحریف دادن
deliberated U عملیات با فرصت پیش بینی شده
chances U فرصت سوزاندن حریف یابل گیری
Time lost cannot be won again. <idiom> U فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
bench warmer U ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench jockey U ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
asleep at the switch <idiom> U متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
steals U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
i do it at odd moments U هر وقت فرصت پیدا کنم ان کار را انجام میدهم
steal U از فرصت استفاده کردن توپزن برای کسب امتیاز
I had no opportunity to discuss the matter . U فرصت نشد که موضوع را مورد بحث قرار بدهم
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
waiting game U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
waiting games U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
winds U سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
wind U سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
there is no time like the present <idiom> U سعدیا دی رفت و فردا همچنان معلوم نیست در میان این و آن فرصت شمار امروز را
seize U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized U اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
closing date U اخرین روز اخرین فرصت
quarantining U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantine U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantines U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
quarantined U در موارد ذیل درCL مورد استفاده است زن بیوه پنجاه روز از مرگ شوهر فرصت دارد که بادریافت جهیزیه و حق الارث خود از منزل خارج شود مدت قرنطینه کشتیهایی که ازکشورهای الوده به بیماریهای واگیر می ایندپنجاه perch از زمین
To tell some one his fortune . U برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
resume U از سر گرفتن
resumes U از سر گرفتن
grab U گرفتن
seizes U گرفتن
reoccupy U از سر گرفتن
to get accustomed to U خو گرفتن [به]
blinds U گرفتن
blinded U گرفتن
seized U گرفتن
To go bad and stink. U بو گرفتن
resumed U از سر گرفتن
to get used to U خو گرفتن [به]
raclaim U پس گرفتن
break out U در گرفتن
seize U گرفتن
to break in U گرفتن
to catch a fly U بل گرفتن
withdrawal U پس گرفتن
ceases U گرفتن
withdraw U پس گرفتن
tithe U ده یک گرفتن از
ceased U گرفتن
accompany U دم گرفتن
tithes U ده یک گرفتن از
accompanies U دم گرفتن
capture U گرفتن
accompanied U دم گرفتن
captures U گرفتن
puddles U گل گرفتن
puddle U گل گرفتن
abate U اب گرفتن از
to begin again از سر گرفتن
catch U گرفتن
retrieves U پس گرفتن
ceasing U گرفتن
To treat flippantly(lightly). U شل گرفتن
Recent search history Forum search
1pedal pamping
1گج
1meaning of taking law
1معنی اصطلاحی nonconversation چیست؟
2to keep someone up
3معنی کلمه retraction چیست؟
0shmoralizing
0از فرصت پیش اومده استفاده کن
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com